page contents بایگانی شهریور ۱۳۹۳ :: مزرعه من

مزرعه من

دنیا مزرعه آخرت است

مزرعه من

دنیا مزرعه آخرت است

۵ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

یا منان

خب امروز هم خواب موندیم و ورزش را از دست دادیم. الان هم که در این ساعت می نویسم معلوم نیست بتونم صبح برم ورزش.

امروز بحث حقوق حل شد. انگیزه ام اندکی بیشتر شده. باید کارها را بندازم رو غلتک. کارهای شرکت چند تاش گیر خودمه. فردا چند تا خفن هاشا می خوام راه بندازم. امشب اصلا نتونستم بحث آموزشی را پیگیری کنم و خب این اتفاق خوبی نیست.

فعلا برای بحث ارشد تحت فشارم ولی واقعیت اینه که دیگه نمی شه بهش امیدی بست. حتی کسانی که پروژه را یک روزی براشون انجام می دادم حال و حوصله من را ندارند. البته من قبلا با عقلم به این نتیجه رسیده بودم که این کار بی فایده است ولی تلاش های آخرم را انجام دادم. شاید یکی دو تا زنگ دیگه کافی باشه. بیشتر آرامشم به خاطر استخاره ای که خوب اومد هست. نگران نیستم. با اینکه از نظر همه اتفاق بدی داره میفته. ولی من ایمان دارم که مدرک هیچ ارزشی نداره. اون علم هست که ارزش داره. این را هم با عقلم می فهمم و هم شنیدم و هم دیدم. البته این موضوع را نمی تونم برای کسی اثبات کنم. چون قبول ندارند.

در محیط های مختلف دیدم که اون کسانی که لزوما مدرک بالاتری دارند بهتر کار نمی کنند و در نتیجه بیشتر نمی فهمند. نمونه واضحش که فاجعه بود دانشجوی دکتری که .... نمی دونست.

روزهای سختی پیش روست ولی من به راهی که می روم اطمینان دارم.

و افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۳ ، ۰۱:۴۰
مزرعه دار

یا رزاق

امروز خواب موندم. خانوم زنگ زد گفت بیا که دیر شد. سریع رفتم و رسوندمش به کلاس تربیت مربی قرآن. رفتم شهرک. خیلی خسته بودم. روزنوشت های محمدرضا شعبانعلی را تمام کردم.

بعد از نماز و ناهار ظرف های بچه ها را شستم و بعدش رفتم با بچه ها مشغول سنباده زنی و رنگ داربست ها شدم. بعد از مدت ها بدنم حال اومد. قراره روزهای زوج با بچه ها بریم کوه. ورزش یکی از گمشده های این روزها منه.

گوش شیطون کر از فردا صبح با خانوم دوباره دویدن و ورزش را می خوام استارت بزنم.

بعد از شرکت رفتم گاز زدم و بچه ها رسوندم و رفتم دنبال خانوم. بودن با عزیز دلم بهم آرامش می ده. احساس می کنم بعد از یک سال بهتر می تونم همسرم را درک کنم. همه اش لطف خداست.

خانوم را رسوندم خونه و رفتم برا نماز مسجد. امروز یک تصمیم جدید گرفتم. فردا بحث حقوق را در شرکت مطرح می کنم. یکی کار کردن و دیگری بحث آموزش. برنامه دارم شب ها بحث اموزش را پیگیری کنم. یکی رشته تخصصی ام را بخونم. چون ایده زیادی دارم. بعدش بحث زبان که شدیدا مورد نیاز است و بحث سایت متمم و دیگر بحث مهارت های کامپیوتری است.

انشاالله بیشتر در آینده در این رابطه می نویسم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۴۲
مزرعه دار

یا رحیم

امروز هم در تهران مشغول پیگیری کارها بودم ولی فایده ای نداشت. در دانشگاه شریف و تهران کسی کار ما را حل نکرد. عصر را مشغول مرور مطالبی از جناب شعبانعلی بودم. ولی مهم ترین اتفاق امروز نوشتن نامه ای بود که بعد از مدت ها می خواستم برای عزیز دلم بنویسم و امروز همت کردم و نوشتم.

انشاالله فردا به دستش خواهم رساند.

برای زیر دستی از کتاب دلشده که در اتاق بود استفاده کردم بعد از نوشتن نامه وقتی مشغول خواندن فهرست بودم عناوین جالبی دیدم: ان الله شرابا، اذا شربوا سکروا، واذا سکروا طربوا، واذا شربوا طابوا، و اذا طابوا ذابوا، و اذا ذابوا خلصوا، واذا خالصوا طلبوا، و اذا طلبوا وجدوا،و اذا وجدوا وصلوا، و اذا وصلوا اتصلوا، واذا اتصلوا لا فرق بینهم بین حبیبهم، من وحده قبل عنکم

حالا تا موقع رفتن می خواهم بخوانم شاید که آدم شوم

خدایا خودت عنایتی فرما....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۲۳
مزرعه دار

یا رازق

دیشب برای پروژه به سمت تهران آمدم تا استاد مورد نظر را در دانشگاه شریف ببینم. متاسفانه در کمال ناباوری امروز مراسم ختم مادر استاد بود. فی الواقع دیگه کاری از دستم بر نمیومد. ولی تلاش کردم با دانشجوی سابق استاد ارتباط برقرار کنم که مقدور نشد. فردا تلاشی دوباره خواهم کرد تا ببینم چه می شود.

دانشگاه شریف با اینکه کوچک است که البته به نظرم خیلی خوب است فوق العاده سرسبز است که می پسندم. ولی موضوعی که امروز به وفور دیدم این است که دانشجوها البته از نوع مذکر خیلی سیگار می کشند. در کمال ناباوری صحنه ای را امروز دیدم که جا خوردم. دانشجویی به دانشجوی دیگر طریقه سیگار کشیدن را یاد می داد و در حین آموزش دادن کشیدن سیگار می گفت به من می گند رفیق ناباب! روی همین جمله کلی می شود فکر کرد.

سر نماز هم دکتر عارف را دیدم. بعد از نماز هم از فرصت استفاده کردم مطالبی که روی لپ تاپ برای مطالعه داشتم را مطالعه کردم. بعدش به سمت خوابگاه اومدم و خب مطالب مورد نظر دیگری را باز مطالعه کردم و الان از نمازخانه خوابگاه دکتری دانشگاه این مطلب را می نویسم.

دلم برای خانم تنگ شده حالا 2 ماه سربازی را نمی دانم کجای دلم بگذارم.

ولی گذشت زمان تلخی ها را نابود و شیرینی ها را مضاعف میکند.

اگر تلاشم را بیشتر کنم لحظات شیرین بیشتری به سراغمان خواهد آمد.

و افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۱۶
مزرعه دار

یا ستارالعیوب

امروز عزیز دلم از مشهد اومد. کلی ذوق کردم. عصر رفتم دیدمش. روح زندگی در من دمیده شد. یکی از بحث هایی که در مباحث آقای شعبانعلی مطرح شده و همچنین در رادیو مذاکره هم روی اون تاکید داره اینه که برای اینکه در یک زمینه بتونی شاخص بشی باید خیلی کار کنی. کارآفرینهای بزرگ 7 صبح تا 9 شب کار می کنند یا خودش از 7 صبح تا 1 شب پشت سر هم کار می کنه. حالا سوال اینه که آیا زندگی همینه یعنی فقط کار؟ پس خانواده و دیگرانی که صاحب حق هستند چه؟ خود انسان چطور؟ از همه مهم تر خدای انسان کجای کار است؟ آیا تربیت فرزند و بودن با همسر خود نوعی رشد و بالندگی برای انسان نیست؟

همه این سوال ها جدی هستند. و البته دغدغه آقای شعبانعلی هم جدی است. این به ظاهر پارادوکس را چگونه باید حل کرد.

فکر می کنم جواب سوال را به تجربه باید بیابم. هر چند از لحاظ نظری جواب دارم ولی باید جوابی پخته و در خور برای آن باید یافت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۳ ، ۰۱:۴۷
مزرعه دار