page contents بایگانی آذر ۱۳۹۴ :: مزرعه من

مزرعه من

دنیا مزرعه آخرت است

مزرعه من

دنیا مزرعه آخرت است

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

پنج شنبه 5 آذر 94

امروز سربازی آف بودم. نماز صبخ قضا شد و خب این یعنی افتضاح. بعد از آن رفتم بانک ملت و پول جشنواره کوهرنگ را ریختم. چراغ ترمز ماشین را خواستم درست کنم که مغازه باتری سازه بسته بود بعد خانوم را رسوندم کتابخونه رفتم راسخون تا ببینم وام تموم شده که گفت تموم ده بعد برای نماز خواستم برم مسجد آیت الله ناصری که چون روز بسیج بود به ترافیک خوردم و بعد از معطلی زیاد نشد که برم و ظهر رسیدم شرکت. اوضاع شرکت به بدترین وضع رسیده و در حساب شرکت فقط 700 هزار تومان پول هست. کار به بن بست ساخت خورده و آبشار با اون کیفیتی که می خواهیم ساخته نمی شه.

کلا اوضاع روحی مهندس خرابه و البته خودم هم اوضاع خوبی ندارم. پیشنهاد این شد که بگردیم دنبال سرمایه گذار یا یکی کمک کنه. باید تمام زورمون را بزنیم و گرنه تمام تلاش هامون بی ثمر می شه.

باید تا اخر سال را به هر صورتی شده دووم بیاریم. تا حالا خدا رسونده از این به بعدش هم باید به خدا امید داشته باشیم. شب رفتم دنبال خانوم و اومدیم خونه. اون هم روحیه اش خوب نیست. درس هاش اون جوری که دوست داره پیش نمی ره ولی داره تلاشش را انجام می ده.

و افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۲۲:۰۸
مزرعه دار


دوشنبه 2 آذر 94

بالاخره بحث مرخصی را مطرح کردم و موافقت شفاهی را گرفتم. اتفاق خوب دیگه اینکه امروز فرمانده موافقت کرده با ماشین کادر برگردیم و اینجوری در هزینه و زمان خیلی صرفه جویی می شه.

مهندس سفرش را به کربلا لغو کرد هم به خاطر حساسیت پروژه هم ضعف بدنی. کیس و موتور و پروانه برای راه اندازی آبشار آماده است. فردا احتمالا اولین تست دستگاه جدید گرفته بشه تا ببینیم مشکلاتش چیه. امروز دنبال بخاری برا کارگاه رفتم که با توجه به قیمت های بالا تصمیم به خرید دست دوم از سایت دیوار شد. قراره چهارشنبه برای دادن وام به شرکت کارشناس بازدید داشته باشه از کارگاه.

امشب هم بعد از رفتن دنبال خانومی در کتابخانه استارت درس خوندن را زدم. حالا فردا انشاالله با قدرت بیشتری ادامه بدم و وقت بیشتری بذارم.

فردا خانوم را باید ببرم کلاس زبان ثبت نام کنم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۴ ، ۲۳:۳۷
مزرعه دار
یکشنبه اول آذر 94
امروز صبح در پادگان احتمال صبحگاه را می دادم و با اینکه در ابتدا این فکر به نظر درست می آمد اما به خیر گذشت واقعا سرمای سختی بود اگر قرار به صبحگاه رفتن بود. امروز کرایه تاکسی در پایگاه گران تر شد بود باید فکری به حال خرج رفت و آمد بکنم.
عصر دیدم که حقوق آبان ماه به حساب تجارتم واریز شده بود. بعد رفتم و پره بالانس شده را از شاپور گرفتم و رفتم شرکت. برای حاکمی نیا (رابط با قزاقستان) مهندس ایمیل زد. از شرکت زود برگشتم و خرید های مورد نیاز را انجام دادم و مقداری پول برای خانم گرفتم. کتابخونه رفتم دنبال خانم و با هم اومدیم کارهای تولد خواهر را انجام دادیم. آب هویج گرفتیم و کیک را هم آماده کردیم و رفتیم بالا. همه سورپرایز شدند. به خصوص آبجی جان.
امشب هم نشد درس بخونم تا ببینم فردا چه می شود.
انشاالله فردا بحث مرخصی هفته آینده را هم مطرح کنم البته بستگی به شرایط هم دارد تا خدا چه خواهد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۴ ، ۲۳:۳۲
مزرعه دار