page contents بایگانی مرداد ۱۳۹۳ :: مزرعه من

مزرعه من

دنیا مزرعه آخرت است

مزرعه من

دنیا مزرعه آخرت است

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

یا حبیب من لا حبیب له

امروز داشتم روزانه های آقای شعبانعلی را می خوندم:

«حدود ساعت چهار بیدار می‌شوم. یک برگه نیایش روزانه دارم که خودم نوشته‌ام. آن را چند بار می‌خوانم. در همان رختخواب، لپ‌تاپ به دست، نگاهی به چند سایت خبری می‌اندازم. تلاش کرده‌ام از خبر‌گزاری جمهوری اسلامی تا خبر‌گزاری‌های صهیونیستی در میان فهرست آنها باشد. پس از خواندن تمام آنها می‌توانم به برایندی از وضعیت جهان دست‌ پیدا کنم. نگاهی به شاخص‌های اقتصادی می‌اندازم. چند صفحه‌ای کتاب می‌خوانم. همیشه یک برگ کاغذ – یا یک فایل باز – روبرویم دارم تا تداعی‌هایم را بنویسم. حدود ساعت پنج، پیامک‌ها را می‌خوانم و برخی را پاسخ می‌دهم. بعد ایمیل‌ها را چک می‌کنم. دوباره نیم‌ساعتی می‌خوابم و به کار‌هایی که باید آن روز انجام دهم فکر می‌کنم. کار رسمی بین شش تا هفت شروع می‌شود. شادی قلی‌پور مدیر برنامه‌هایم، برنامه‌ی روزمره را یادآوری می‌کند و به خاطر تمام قرار‌هایی که بدون هماهنگی او گذاشته‌ام توبیخ‌ام می‌کند. حق هم دارد. روز‌ها و ساعت‌های زیادی وجود دارد که گاه به سه یا چهار یا پنج نفر همزمان قول داده‌ام! معمولاً صبحانه هر روز را در دفتر یکی از دوستان یا شریکانم می‌خورم تا ضمن خوردن صبحانه، بتوانیم برای کارهایمان هم برنامه‌ریزی کنیم. پس از صبحانه جلسات متعدد یکی پس از دیگری برگزار می‌شود. معمولاً این جلسات تا ساعت یک بامداد ادامه پیدا می‌کنند. از جلسات جدی دولتی تا جلسات بانک‌ها و بیمه‌ها تا جلسات کوچکی که در محافل دوستانه‌تر برگزار می‌شود. معدود فرصت‌های خالی بین جلسات را با همکارانم برای کارهای داخلی‌مان صرف می‌کنم. در این میان، یکی دو روز در هفته‌ هم کلاس‌هایی دارم که معمولاً آنها را از پنج تا نه شب برگزار می‌کنم. ساعت یک بامداد، کامپیوترم را باز می‌کنم. کامنت‌های سایت را جواب می‌دهم – البته در ماشین‌ هم در فاصله‌ی بین جلسات، اگر اعصاب و حوصله‌ای باشد، کامنت‌ها و ایمیل‌ها را روی تبلت می‌خوانم و پاسخ می‌دهم به همین دلیل کامنت‌ها در طول روز کوتاه‌‌تر از شب‌ها پاسخ داده می‌شوند! – و خلاصه‌ای از کارهایی را که برای روز‌های آتی مانده، می‌نویسم. در لابه‌لای این کارها، تلاش می‌کنم هر روز بین پنجاه تا صد صفحه کتاب بخوانم و نکاتی را یادداشت کنم تا بعداً روی آنها فکر کنم. این برنامه در هفت روز هفته تکرار می‌شود. طی ده سال اخیر تعداد روز‌های تعطیل من مجموعا به صد روز نرسیده است.»

این را اینجا نگذاشتم که بگم منم همین را می خواهم ولی تلاش جناب آقای شعبانعلی برایم ارزشمند است. کلا انسان های موفق همین قدر برنامه ریزی دارند. این جور آدم ها ارزشمندند. آیت الله جوادی آملی با سن بالای 80 سال مثل جوان 20 ساله کار می کنند. سخنرانی و تالیف و ملاقات. این که فردی در این سن می تواند مثل آدم 20 ساله باشد به این خاطر است که در جوانی خود را این گونه عادت داده است.

حالا من هم می خواهم روزانه های خودم را بنویسم. روزانه هایی که ایده آل من است اما تا عمل به آن ها فاصله زیاد است. این هم روزانه های ایده آل من:

« نیم ساعت قبل از نماز صبح بیدار بشم و مشغول مناجات با حی لا یموت و قادر لا یزال شوم که هر چه هست از اوست. خواندن قرآن و رجوع به کتب احادیث و مطالعه تفسیر تسنیم و نوشتن راجع به آن ها مطالعه صبح های من است.مطالعه خبرگزاری ها و اطلاع پیدا کردن از وضعیت جهان و خواندن ایمیل ها در صبح ایده فوق العاده ایست که از آقای شعبانعلی وام گرفتم. بعد از آن ورزش صبحگاهی به همراه همسرم و خوردن صبحانه همراه با او. ساعت 7 شروع کارهای من است که شامل کارهای شرکت، تحصیل دانشگاه و کارهایی که مربوط به خودم است می شود. ساعت پایان کار هم و بازگشت به خانه هم ساعت 7 است. شب را هم به مطالعه در زمینه مهندسی مواد، mba و مهارت های مورد نیاز خواهم گذراند. ساعت 12:00 شروع به نوشتن مطالب روزانه در وبلاگ و برنامه ریزی برای فردای خودم خواهد بود. ساعت یک قطعا باید بخوابم وگرنه قطعا زنده نمی مونم.»

حالا مرد هست و حرفش...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۳ ، ۱۷:۰۸
مزرعه دار

یا قادر

امروز هم تا 9 خواب بودم. بعدش نشستم و قسمتی از پایان نامه را تایپ کردم و البته در همین حین به بحث دام های مذاکره محمدرضا شعبانعلی گوش دادم. مطالب خوبی بود و اتفاقاتی که ممکن بود برای یک کارآفرین بیفته را خوب توضیح داده بود. عصر هم رفتم فوتبال. کاملا معلوم بود سنگین شدم. اصلا نمی تونستم بدوم. ولی با این حال هنوز فوتبال بلد بودم.

به استاد هم زنگی زدیم و کسب تکلیف کردیم. گفتم که فلانی گوشیش خاموش بود گفت منم بهش دسترسی ندارم به همکارش زنگ بزن که ما گذاشتیم برای جمعه. بیشتر به این خاطر که نمی دونم چی بهش بگم انداختم عقب ولی باید تکلیف کار روشن بشه.

شب هم روضه رفتم. حاج آقا مکارم نشد برم. دو تا بحث هم از متمم خوندم یکی راجع به ویژگی های محیط کار و یکی دیگه هم راجه به نقش تلاش و هوش. طبق تحقیقات اگه برای تشویق بچه ات بگی آفرین خیلی تلاش کردی انگیزه و کارکرد بچه ات افزایش پیدا خواهد کرد تا بگی آفرین چقدر باهوشی.

این مشکلی هست که ماها داریم که فکر می کنیم هوش حرف اول را می زنه. چه بسیار آدم های باهوشی که به هیچ جا نرسیدند. خود من به خاطر اینکه گفتن باهوشی خیلی صدمه خوردم. واقعا روی تلاش کار نکردم.

فردا انشاالله قله را خواهم زد. تا خدا چه خواهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۳ ، ۰۰:۱۴
مزرعه دار

یا قیوم

امروز صبح که تا 9 خواب بودم. بعدش جریان استیضاح به راه افتاد یه مقدارشا گوش دادم. بعدش رفتم دانشگاه اصفهان دانشکده داروسازی. اونجا با مهندس و دکتر رفتیم برای مذاکره با اساتید گرانقدر برای انجام دادن آزمایش برای محصولات شرکت. خانوم دکتر آدم ساده ای بود ولی در مذاکره اصرار داشت تا آقای دکتر هم بیاد. آقای دکتر که اومد مشخص شد که اینها یک تیم اند که کلا از دانشگاه تغییراتش ناامید شدند و یه جورایی دوست دارند بیاند خارج از دانشگاه درامد داشته باشند. رییس گروهشون هم آقای دکتر بود. قرار شد شنبه بیاند شرکت. ولی مهندس با زیرکی بهشون رسوند که شما شریک نمی تونید بشید. نکته خوبش اینجا بود که اساتید به نتیجه رسیده بودن که بیاند و کار کنند. اما اینکه از ما می خواستند پول بگیرن و خودشونا با ما قاطی کنند انتظار زیادی بود. پیشنهاد مشخص من به مهندس این بود که ما راه و چاه کار را به اینا نشون بدیم و رویالتی ما به این ها همین باشه. باید تا شنبه صبر کرد.

عصر اومدم باز خوابیدم. بعدش حمام و نون خریدن بود. امروز اتفاق خوب این بود که با خانوم کلی حرف زدم. داشتم غمباد می گرفتم. من که وابسته شدم بهش. فعلا که مشهد بهشون خوش گذشته. خدا را شکر. مقاله راجع به sps دانلود کردم و پارامترهاش را در اوردم و طراحی آزمایش کردم فرستادم برا استاد و بهش گفتم اون رفیقتون گوشیش خاموشه چی کار کنم؟

شب هم که مقاله تو سایت متمم خوندم جالب بود. کارآفرینی با 10 هزار تومان عنوانش بود. نکته جالبش این بود که وجود منابع باعث محدود شدن ذهن می شه. فی الواقع منظورش این بود که بعضی از منابع به صورت کلیشه هستند و روی منابع دیگه تمرکز نمی کنیم. که کاملا درسته.

فردا هم که می رم شرکت و اگه بشه دعای کمیل هم برم حاج آقا مکارم فوق العاده است. تا خدا توفیق دهد یا نه.

خدایا به امید خودت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۳ ، ۰۰:۲۰
مزرعه دار
هو الحی
امروز بعد از یک هفته تعطیلی کار که رفقا رفته بودن مشهد کار از سر گرفته شد. البته توفیق مشهد از ما سلب شد ولی دورادور بحث کارهای شرکت را پیگیری می کردم. کارهای پروژه را باید ظرف یک ماه آینده تموم کنم و در عین این که همه می گن تمومش کن حالم داره بهم می خوره. محیط کار بیشتر بهم سرزندگی می ده تا محیط دانشگاه. واقعا چرا علم که برای بشر جذاب هست این قدر دافعه داشته باشه؟ هر چند که در کار به علم من بیشتر اضافه شده تا در دانشگاه. استاد راهنما امر کردند که باید معاون تحصیلات تکمیلی را ببینم و در مورد تغییر موضوع قانعش کنم. حالا باید فردا برم ببینم چی میشه؟! امیدوارم حل بشه و گرنه نمی دونم باید چی کار کنم.البته خودم دلم انصراف می خواد اما برای هیچ کس این موضوع قابل پذیرش نیست. فعلا موضعم تلاشه تا ببینم چی می شه.
برای اولین بار در زندگی ام می دونم چه رشته ای به دردم می خوره...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۳ ، ۲۲:۳۰
مزرعه دار