یا حبیب من لا حبیب له
امروز داشتم روزانه های آقای شعبانعلی را می خوندم:
«حدود ساعت چهار بیدار میشوم. یک برگه نیایش روزانه دارم که خودم نوشتهام. آن را چند بار میخوانم. در همان رختخواب، لپتاپ به دست، نگاهی به چند سایت خبری میاندازم. تلاش کردهام از خبرگزاری جمهوری اسلامی تا خبرگزاریهای صهیونیستی در میان فهرست آنها باشد. پس از خواندن تمام آنها میتوانم به برایندی از وضعیت جهان دست پیدا کنم. نگاهی به شاخصهای اقتصادی میاندازم. چند صفحهای کتاب میخوانم. همیشه یک برگ کاغذ – یا یک فایل باز – روبرویم دارم تا تداعیهایم را بنویسم. حدود ساعت پنج، پیامکها را میخوانم و برخی را پاسخ میدهم. بعد ایمیلها را چک میکنم. دوباره نیمساعتی میخوابم و به کارهایی که باید آن روز انجام دهم فکر میکنم. کار رسمی بین شش تا هفت شروع میشود. شادی قلیپور مدیر برنامههایم، برنامهی روزمره را یادآوری میکند و به خاطر تمام قرارهایی که بدون هماهنگی او گذاشتهام توبیخام میکند. حق هم دارد. روزها و ساعتهای زیادی وجود دارد که گاه به سه یا چهار یا پنج نفر همزمان قول دادهام! معمولاً صبحانه هر روز را در دفتر یکی از دوستان یا شریکانم میخورم تا ضمن خوردن صبحانه، بتوانیم برای کارهایمان هم برنامهریزی کنیم. پس از صبحانه جلسات متعدد یکی پس از دیگری برگزار میشود. معمولاً این جلسات تا ساعت یک بامداد ادامه پیدا میکنند. از جلسات جدی دولتی تا جلسات بانکها و بیمهها تا جلسات کوچکی که در محافل دوستانهتر برگزار میشود. معدود فرصتهای خالی بین جلسات را با همکارانم برای کارهای داخلیمان صرف میکنم. در این میان، یکی دو روز در هفته هم کلاسهایی دارم که معمولاً آنها را از پنج تا نه شب برگزار میکنم. ساعت یک بامداد، کامپیوترم را باز میکنم. کامنتهای سایت را جواب میدهم – البته در ماشین هم در فاصلهی بین جلسات، اگر اعصاب و حوصلهای باشد، کامنتها و ایمیلها را روی تبلت میخوانم و پاسخ میدهم به همین دلیل کامنتها در طول روز کوتاهتر از شبها پاسخ داده میشوند! – و خلاصهای از کارهایی را که برای روزهای آتی مانده، مینویسم. در لابهلای این کارها، تلاش میکنم هر روز بین پنجاه تا صد صفحه کتاب بخوانم و نکاتی را یادداشت کنم تا بعداً روی آنها فکر کنم. این برنامه در هفت روز هفته تکرار میشود. طی ده سال اخیر تعداد روزهای تعطیل من مجموعا به صد روز نرسیده است.»
این را اینجا نگذاشتم که بگم منم همین را می خواهم ولی تلاش جناب آقای شعبانعلی برایم ارزشمند است. کلا انسان های موفق همین قدر برنامه ریزی دارند. این جور آدم ها ارزشمندند. آیت الله جوادی آملی با سن بالای 80 سال مثل جوان 20 ساله کار می کنند. سخنرانی و تالیف و ملاقات. این که فردی در این سن می تواند مثل آدم 20 ساله باشد به این خاطر است که در جوانی خود را این گونه عادت داده است.
حالا من هم می خواهم روزانه های خودم را بنویسم. روزانه هایی که ایده آل من است اما تا عمل به آن ها فاصله زیاد است. این هم روزانه های ایده آل من:
« نیم ساعت قبل از نماز صبح بیدار بشم و مشغول مناجات با حی لا یموت و قادر لا یزال شوم که هر چه هست از اوست. خواندن قرآن و رجوع به کتب احادیث و مطالعه تفسیر تسنیم و نوشتن راجع به آن ها مطالعه صبح های من است.مطالعه خبرگزاری ها و اطلاع پیدا کردن از وضعیت جهان و خواندن ایمیل ها در صبح ایده فوق العاده ایست که از آقای شعبانعلی وام گرفتم. بعد از آن ورزش صبحگاهی به همراه همسرم و خوردن صبحانه همراه با او. ساعت 7 شروع کارهای من است که شامل کارهای شرکت، تحصیل دانشگاه و کارهایی که مربوط به خودم است می شود. ساعت پایان کار هم و بازگشت به خانه هم ساعت 7 است. شب را هم به مطالعه در زمینه مهندسی مواد، mba و مهارت های مورد نیاز خواهم گذراند. ساعت 12:00 شروع به نوشتن مطالب روزانه در وبلاگ و برنامه ریزی برای فردای خودم خواهد بود. ساعت یک قطعا باید بخوابم وگرنه قطعا زنده نمی مونم.»
حالا مرد هست و حرفش...